بدون ریا با خدا

شعری زیبا از شاعری گمنام در وصف «بدون ریا رفتن به سوی خدا »دوستان گرامی اگر شاعر این شعر را می شناسید ذکر کنید تا نام شاعر تصحیح گردد. ممنون  


بر خلاف جهت اهل ریا، رفتم و شد
ریش خود را ز ادب صاف نمودم با تیغ
همچنان آینه با صدق و صفا، رفتم و شد
با بوی ادکلنی گشت معّطر بدنم
عطر بر خود زدم و غالبه سا، رفتم و شد
حمد را خواندم و آن مّد"ولاالضّالین"را
ننمودم ز ته حلق ادا، رفتم و شد
یکدم از قاسم و جبّار نگفتم سخنی
گفتم ای مایه هر مهر و وفا، رفتم و شد
همچو موسی نه عصا داشتم و نه نعلین
سرخوش و بی خبر و بی سرو پا، رفتم و شد

"
لن ترانی"نشنیدم ز خداوند چو او
"
ارنی" گفتم و او گفت "رثا"، رفتم و شد
مدعّی گفت چرا رفتی و چون رفتی و کیّ؟
من دلباخته بی چون و چرا، رفتم وشد
تو تنت پیش خدا روز و شبان خم شد و راست
من خدا گفتم و او گفت بیا، رفتم و شد
مسجد و دیر و خرابات به دادم نرسید
فارغ از کشمکش این دو سه تا، رفتم و شد
خانقاهم فلک آبی بی سقف و ستون
پیر من آنکه مرا داد ندا، رفتم وشد
گفتم ای دل به خدا هست خدا هادی تو
تا بدینسان شدم از خلق رها، رفتم و شد